نگاهی به مفهوم دولت

__________________________________________________________________________________________
پوهیالی محمد سردار"منیف"
مقدمه
 جامعه بشری از بدو پیدایش و برای تنظیم امور عمومی نسبت به افراد جامعه ویا به منظور جلوگیری از سرکشی های افراد، یا هم به منظور توزیع عادلانه ثروت و خدمات عامه  به ملت، به فکر ساختار زیر مجموعه بنام دولت افتاد تا اینکه بتوانند به همه مشکلات فایق آیند ومفاد اجتماعی برهمگان یکسان توزیع گردد که به طرح مذکور موفق شدند و برای آن یک سلسله قدرت ها را محول نمودند تا دولت ها هر کدام برای وارد کردن نظم بیشتر بر جامعه خود شیوه جدیدی از دولت داری را به منصه اجراء در آورند و پیروی از قواعد آنرا اول به خود و بعد به بالای اتباع خود الزامی دانند که هرگاه افرادی از این قاعده ها سرکشی نمایند به عکس العمل عمومی جامعه که همانا دولت است برخواهند خورد که دولت آنرا به مردم تفهیم نمایند. پس برای آگاهی بیشتر راجع به موضوع لازم است تا به موارد ذیل پرداخته شود:
اصل موضوع: نگاهی به مفهوم دولت
تعریف دولت: عبارت از مجموعه افرادی است که در یک قلمرو معین زنده گی نموده و تابع قدرت عالی باشد. ویا  ساخت قدرتی که در سرزمین معیّن بر مردمان معینی تسلط پایدار دارد و از نظر داخلی حافظ نظم و امنیت و از نظر خارجی پاسدار تمامیت ارضی و منافع ملت و یکایک شهروندان خود است. شاید این کاملترین تعریفی از دولت باشد که کار‌های اصلی دولت را که عبارت از حفظ همبستگی سیاسی و اجتماعی، حل کشمکش‌ها و منازعات، کوشش برای دستیابی به اهداف کلی و کوشش در تطبیق به شرایط جدید متحول است، مطرح مینماید. لذا برای انجام این کارویژه‌ها و سیاست‌هایی که در پیش میگیرند دولت‌ها به سازوکارهای متوسل می‌شوند که هر یک نظر به عملکردشان، به گونه‌های مختلفی منقسم میگردند. مثلاً دولت آزاد، دولت رفاه، دولت حداقلی، دولت صنفی، دولت شهر، دولت کامله ‌الوداد، دولت موقت و دولت جانشین از گونه‌های مختلف دولت در عرصه عمل سیاسی هستند که هر یک با روش‌های متفاوت در صدد اجرای کارویژه‌ها میباشند. از آن جایی که مهمترین وجه حاکمیت دولت، وضع و اجرای قوانین در جامعه است، بحث قدرت با زمینه‌ های نضج‌ گیری آن، موضوع محوری مجامع فکری و اکادمیک بوده است، زیرا قدرت است که حاکمیت را که یکی از بحث‌های اصلی قوام پایه‌های دولت است، شکل میدهد . یکی دیگر از تعاریف متعددی که از دولت صورت گرفته است، تعریف ماکس وبراست. به زعم وی، دولت «نهاد منحصر به کاربرد مشروع قدرت است که در یک سرزمین خاصی قرار دارد و در درون مجموعه‌ از دولت‌های واجد حاکمیت دیگر قرار گرفته است». به زعم وی اقتدار دولت به عنوان حاکمیت در درون کشور منحصر به فرد و بینظیر است. تقسیم حاکمیت به معنای تقسیم دولت خواهد بود. به نظر بسیاری‌ها دولت در یک جامعه نهاد معطوف به خیر جمعی است و خصوصیت مصلحت ‌طلبی عمومی دارد. اگرچه بسیاری مانند انارشیست‌های جمع‌ گرا و فردگرا، وجود دولت را مانع تامین عدالت و منبع حاکمیت و استبداد میدانند و جوامع انسانی را تشویق به تعاون و همکاری گروهی می‌کنند، اما تاریخ جوامع بشری دال بر الزام موجودیت دولت دارد. این بدان جهت است که دولت در خصوص مردم قلمرو تحت حاکمیت خویش، یک سلسله کارویژه‌های دارد که هیچ نهاد دیگر سیاسی و اجتماعی یارای انجام دادن آن را ندارد. حفظ نظم، امنیت و ثبات، حراست از حقوق طبیعی افراد جامعه، ایجاد و حفظ همبسته‌گی اجتماعی، تامین حداقل رفاه و آسایش و جز آن از جمله این موارد است.
مفهوم دولت
     برخی ریالیست‌های سیاسی و مارکسیست‌ها، دولت را ابزار اجبار تلقی میکنند. برخی دیگر، اساساً دولت را نهاد حقوقی و واجد قدرت قانونی شمرده‌ اند. در تفسیرهای متأخر دولت را نهاد تامین رفاه و آسایش توصیف کرده‌اند. به این لحاظ، میتوان دولت را مفهوم چند وجهی و پیچیده و مغلق توصیف کرد که اساس و شالوده اصلی و واحدی ندارد. در مورد ریشه و منشای دولت بحث‌های زیادی صورت گرفته است. بعضی آن را پدیده‌ اندام‌ وار و برخی دیگری آن را پدیده‌ ابزار گونه و ساخته گی تلقی کرده‌اند. نظریه اندام ‌وار تاکید بر این دارد که دولت مانند انسان، حیوان و نبات یک ارگانیسم طبیعی است که از سه خصلت ارتباط داخلی میان اجزا، رشد و توسعه درونی و درونی بودن هدف برخوردار است. نظر به این دیدگاه، دولت ابزاری نیست که انسان برای اهدافی خاصی آن را ایجاد کرده باشد، بل همانند خانواده و جامعه مدنی، اندام‌ واره‌ است که خود تکامل و تحول یافته و حاوی غایاتی والاتر از غایات جزئی و فردی است. از این رو در این دیدگاه دولت دشمن آزادی نه بل محافظ و نگهبان آزادی محسوب میشود. ارسطو در یونان قدیم و هگل قرون جدید از نظریه پردازان نظریه اندام ‌وار دولت بوده‌اند. اما در نظریه ابزاری، دولت محصول عمل انسان است؛ ابزاری است که انسان برای رسیدن به اهداف خاصی آن را ساخته است. در این نظریه در نتیجه قرارداد اجتماعی، دولت نهاد تامین نظم و امنیت در جهان است؛ دولت چیزی را تامین میکند که طبیعت قادر به تامین آن نیست و آن صلح، امنیت و آزادی مدنی است. از این رو دولت برای انسان وجود دارد نه انسان برای دولت. از نظریه ‌پردازان این نظریه را میتوان از جان لاک و توماس هابز دو فیلسوف انگلیسی نام برد. به نظر هابز چون مردم در حالت طبیعی به شکل جنگ به سر میبردند و امنیت جان و مال‌ شان تضمین نشده بود، به حکم دوراندیشی و عقل خودشان خواستار صلح و امنیت شدند و برای دفاع از این حق خود دست از جنگ کشیدند و آن را به شخصیت حقوقی ثالثی واگذار کردند که عبارت از دولت است. در کل دولت ابزاری است که طبقه مسلط برای حفظ قدرت و منافع اجتماعی خود به کار می‌برد. این در واقع عطف توجه در نظریه‌های مارکسیستی است که مرتبط به یک برداشت ابزارگونه از مفهوم دولت است. برای شناخت بهتر دولت لازم است تا وجوه دولت نیز به گونه مجمل به بحث گرفته شود. وجوهی که شالوده دولت بر آن استوار است و جان ‌مایه‌ اصلی آن را میسازد. زیرا این پایه‌ها و چهره‌های دولت است که شکل اساسی و اصلی آن را قابل تفکیک ساخته و از هم جدا میسازد. به صورت کل چهار نوع وجه دولت وجود دارد: وجه اجبار، وجه ایدیولوژیک، وجه عمومی (تامین خدمات و کارویژه ها)، وجه خصوصی (ماهیت کارکرد اقتصادی).
1. وجه اجبار: برخی ها این وجه را مهمترین و شالوده سازترین وجوهی از دولت میدانند. زیرا اساساً دولت یک پدیدهای جبرآمیز است و بدون اجبار و قهر انجام کارویژه های آن ناممکن به نظر میرسد. اگر چه در نظریه های انارشیستی، ایده آلیستی و مارکسیستی وجه جبرآمیز دولت مورد نقد و ایراد قرار گرفته اما بر اجتناب ناپذیری وجه اجبار و قهرآمیز دولت در این نظریه ها تاکید شده است. به نظر علما، فقدان وجه جبرآمیز در دولت موجب طغیان و سرکشی شده و هیبت و شمایل آن را به عنوان نهاد تامین کننده نظم و امنیت زیرا سوال میبرد. در واقع وجه اجبار در تمام دولتها سنگینی میکند و این ایدیولوژیها است که توجیهی میشوند برای اعمال سیاست های جبرآمیز دولتها. دولت در پس پرده برای حفظ و صلابت پیکر خود، الزاماً متوسل به اجبار شده و از این طریق به دفاع از خود میپردازند. دولتها در هر زمانی ممکن حتا در زمان صلح که فضای عاری از خشونت حاکم است، از چهره جبرآمیز خود بهره برده و برای تامین نظم و امنیت، از آن استفاده میکنند. از نظر علوم سیاسی و تیوریهای سیاسی، قدرت در مفهوم اجبار به سه نوع است:اجبار ابزاری، اجبار ساختار، اجبار ایدیولوژیک:
1-  اجبار ابزاری: این اجبار تک بعدی بوده یعنی یک طرف دیگر را مورد اجبار قرار میدهد. در واقع اجبار ابزاری است که زمینه تحمیل کاربرد ابزار‌های مادی و آشکار دولت‌ها را فراهم میسازد. معمولاً دولت‌ها ترجیح میدهند به اجبار ابزاری متوسل نشوند، مگر مواقع خاصی که دیگر چارۀ وجود نداشته باشد. اجبار ابزاری شامل کل ابزار مادی قدرت است که زمینه بسط و انسجام درونی یک دولت را فراهم ساخته و خطر سقوط و فروپاشی آن را تقلیل می‌دهد. این ابزار شامل، نیروهای نظامی ارتش و پولیس و زندان‌های می‌باشند.
2-  اجبار ساختاری: این اجبار دو بعدی است. زیرا عامل اجبار اول اراده خود را در قوانین تعبیه میکند و سپس طرف اجبار مورد کاربرد قدرت قرار می‌گیرد. این نوع اجبار شامل کل راه‌نمودهایی است که در قانون تعبیه شده و دولت نیاز ندارد تا به برای انجام آن به زور متوسل شود. در این حالت از شمار کاربردهای ابزاری کاسته شده و زمینه‌های نافرمانی که به موجب آن دولت‌ها متوسل به کارگیری وجوه اجبار می‌گردند کم می‌گردد. مثلاً وضع قوانین عدم برگزاری اعتصاب‌های کارگری و غیره.
3-  اجبار ایدیولوژیک: این نوع اجبار سه بعدی است. به این معنا که عامل اجبار، قدرت و اراده خود را در درون دستگاه‌های ایدیولوژیک تعبیه می‌کند و سپس پیام‌های ایدیولوژیک، ذهن طرف اجبار را هدف قرار می‌دهد و او را متقاعد می‌سازد و آن گاه طرف اجبار بر وفق عقاید خودش عمل می‌کند. در این حالت، فرد بر علاوه این که واقف نیست که مورد اجبار قرار گرفته، بل به گونه غیر آگاهانه اطاعت از دستورهای دولت را طبیعی می‌پندارد. این به معنای حد کمال وجه جبرآمیز یک دولت است که بدون توسل به زور و صرف هزینه قادر می‌شوند تا خواست و تمایلات دولتی را بر شهروندان بقبولاند. این نوع اجبار در قالب لباس عقیدتی درونی در آمده و غیر جبرآمیز می‌گردد. بسیاری دولت‌ها دارای دستگاه‌های تبلیغاتی استند که بدون آن قوام و دوام این دولت‌ها به خطر مواجه میشود.
2- وجه ایدیولوژیک: همه حکومتها برای بقا و گسترش قلمرو نفوذشان، از دستگاهها تبلیغات بهره میبرند. این دستگاه ها وظیفه دارند تا مرامها و برنامه های اصلی فکری و ایدیولوژیک دستگاه حاکمه به برنامه عمل عامه مردم بدل سازند و روان و اذهان عامه را وسیله مهمی برای انجام آن قرار دهند. برای این کار رسانه ها، نشریات و تریبونهای مقام های دولتی، همواره تلاش میکنند تا سیاست های طبقه حاکم را به فرهنگ عمومی بدل سازند. تلاش میکنند تا فکر دولتی را به اذهان عامه تزریق کرده و هر شهروند را از لحاظ فکری وسیله برای ترویج آن قرار دهند. این وجه به چند صورت ممکن میتواند ترویج یافته و برای دستگاه حاکمه مشروعیت کمایی کند: اول مشروعیت دولتها ممکن درونگروهی باشد. یعنی دستگاه حاکمه با توسل به دستگاه تبلیغاتی، خود را بر حق بداند و از کارکردهای خود به عنوان راهکارهای رسیدن به منافع ملی دفاع نماید. دوم مشروعیت دولتها ممکن بیرونگروهی باشد و عملکرد دولتها از طرف گروههای بیرونی مورد تائید و پشتیبانی قرار گیرد. این کار به وسیله های مختلف امکان ترویج مییابد. مثلاً ممکن اطاعت مردم از دولت حاکمه از روی ترس، ارعاب، منفعت طلبی و یا دلبستهگی شخصی صورت گیرد. پس وجه ایدیولوژیک که دولتها به واسطه آن به مشروعیت بخشیدن خودشان و عملکردهایشان توسل میجویند یکی از چهره مهم آن محسوب میشود.
3- وجه عمومی (تامین خدمات و کارویژه ها): قبلاً تذکر یافت که کارویژههای اصلی دولت عبارت از حفظ همبستهگی سیاسی و اجتماعی، حل کشمکشها و منازعات، کوشش برای دستیابی به اهداف کلی و کوشش در تطبیق به شرایط جدید متحول است. این اصول و کارویژهها در واقع نمایانگر چهره اصلی دولتها در عرصه عمل سیاسی است. کوشش برای حفظ و تحکیم همبستهگی و اتحاد سیاسی و اجتماعی میان اعضای جامعه و جلوگیری از بروز عناصر واگرا که میتواند بقا و صلابت دولت را به خطر مواجه سازد، از جمله کارویژههای دولت است. حل کشمکش ها به واسطه نظام عدلی و قضایی میان اعضای جامعه از جمله وظایف یک دولت است. دولتها با توسل به وجه جبرآمیز اعم از اجبار ساختاری و ابزاری، تلاش دارند تا میزان بروز کشمکش ها را میان اعضای جامعه به حد اقل برسانند. تنها در صورت بروز بحران است که دولت میتواند منحیث تنها نهاد دارای صلاحیت قانونی و مورد اعتماد همهی مردم به داوری پرداخته و اجرای صلاحیت و صدور حکم نمایند. تنها دولتها میتوانند از عهده تامین خدمات و عرضه نیازهای اصلی شهروندان در یک کشور بر آمده و جوابگوی نیازهای آن باشند. دولتها برای دستیابی به اهداف کلی از طریق طرح پالیسی ها و برنامههای کوتاه مدت، درازمدت و میان مدت تلاش میکنند. این دولت است به عنوان تنها نهادی دارای صلاحیت قانونی که با برنامهریزی و هزینه مخارج در صدد دستیابی به اهداف کلی است تا از یک طرف نظم و امنیت را برای اعضایش به وجود آورد و از سوی دیگر با پیگیری چهار هدف عمده سیاستهای اقتصادی خود را طرح ریزی نماید. این چهار هدف عمده سیاست اقتصادی قرار ذیل است:
•    رشد اقتصادی که منظور آن، افزایش تولید و درآمد ملی است.
•    تثبیت اقتصادی که هدف آن، کنترول قیمت ها و جلوگیری از تورم است.
•    تامین اشتغال کامل که قدرت خرید را بالا برده و در جوامع لیبرال جز تامین عدالت اجتماعی محسوب میگردد.
•    حفظ موازنه پرداخت های خارجی که هدف آن جلوگیری از کسر بودجه و اتکای حد اقلی به قروض بیرونی میباشد.
4- وجه خصوصی (ماهیت کارکرد اقتصادی): از این که در هر جامعه طبقاتی وجود دارند که از امتیازات اقتصادی و سیاسی منحصر به فردی بهره میبرند و از در سیاستگذاری های دولت نفوذ قابل ملاحظه دارند، بناً نمیتوان وجه خصوصی دولت را نادیده گرفت. این گروه ها به موقعیتهای استراتژیکی و ممتازی دسترسی دارند که بر نفوذشان در دستگاه حاکمه میافزاید. چون نظر به کارویژه های اصلی دولت، حفظ نظم و امنیت و دفاع از تمامیت ارضی در مقابل تهاجم های خارجی میباشد. بناً مشکل است تصور شود که میزان کارایی دولتها برای تمام گروه ها و طبقات یکسان خواهد بود. زیرا در این تردیدی نیست که دولتها در کنار داشتن چهره های دیگر، دارای وجه خصوصی نیز هستند. و این گروه ها در سیاستگذاریهای دولت نقش مستقیم دارند و یا گاهی دولت را به عنوان ابزاری در جهت رسیدن به اهداف خاص خود قرار می دهند. دولتها با چهره های خصوصی در قید و انحصار افراد و گروه ها قرار گرفته و این افراد و گروه ها هستند که بعضی اوقات دولت را آله دستشان میسازند. بناً ماهیت دولت‌ها و نحوه عملکرد آن مبتنی بر نوع دولت بوده و منطبق به چهره‌هایی است که دولت‌ها اکثر اوقات به انجام کارویژه‌ها خودپرداخته و سیاست‌های متنوعی را به اجرا می‌گیرند. دولت‌ها در واقع ارکان اصلی عملکرد انسانی محسوب شده و کلکتیف مهمی از عناصر فعال تجمّعات انسانی را شکل می‌دهند. 
نتیجه گیری
 در اخیر بر می آید اینکه دولت عالیترین مظهر حاکمیت و قدرت در یک کشور است و بسیاری‌ها بنا بر نبود فهم لازم در علوم سیاسی، مفهوم دولت را با حکومت یکسان می پندارند. در حالی که حکومت یک جز است و دولت یک مفهوم انتزاعی، و حکومت بخشی از دولت محسوب می‌گردد و آنراچنین تعریف مینمایم: دولت: ساخت قدرتی که در سرزمین معیّن بر مردمان معینی تسلط پایدار دارد و از نظر داخلی حافظ نظم و امنیت و از نظر خارجی پاسدار تمامیت ارضی و منافع ملت و یکایک شهروندان خود است. ویا بنابر  تعریف ماکس وبر( دولت : نهاد منحصر به کاربرد مشروع قدرت است که در یک سرزمین خاصی قرار دارد و در درون مجموعه‌ از دولت‌های واجد حاکمیت دیگر قرار گرفته است). برخی ریالیست‌های سیاسی و مارکسیست‌ها، دولت را ابزار اجبار تلقی می‌کنند. برخی دیگر، اساساً دولت را نهاد حقوقی و واجد قدرت قانونی شمرده‌ اند. در تفسیرهای متأخر دولت را نهاد تامین رفاه و آسایش توصیف کرده‌اند. به این لحاظ، می‌توان دولت را مفهوم چند وجهی و پیچیده و مغلق توصیف کرد که اساس و شالوده اصلی و واحدی ندارد.
منابع
1_ آشوری، داریوش، دانشنامه علوم سیاسی، چاپ پنجم، تهران.
2_ بشریه، حسین، جلد اول و دوم آموزش دانش سیاسی.
3_ عالم، عبدالرحمان، بنیادهای علم سیاست.
4_ اردستانی، احمد بخشایشی، اصول علم سیاست.
5_ عدالت یار، پوهندوی محمد سلیمان، استاد اکادمی پولیس، لکچر نوت حقوق اساسی.
6_ نورزاد، عبدالناصر، استاد دانشگاه کابل، نگاهی به مفهوم دولت و چهره های آن در علوم سیاسی، روزنامه هشت صبح، شنبه، 22 قوس 1397.